رویا شاه حسین زاده / شاعـــــــر
ادگار آلن پو می گوید:
شاعر با خوب و بد یا حقیقی بودن و نبودن پدیده ها کاری ندارد بلکه سروکار شعر فقط و فقط با زیبایی است .
لیکن بررسی کردن مساله زیبایی در شعر از آنجا که امری سلیقه ای است و شعر یک مبحث علمی نیست که برای سنجش فاکتورهایش معیار و واحدسنجش دقیقی در اختیارمان باشد کار راحتی نیست. چرا که سلایق متنوع هستند و متفاوت هستند و متغیر. وابستگی عجیبی نیز با مساله زمان دارند. به عنوان مثال آنچه که در شعر سبک هندی معیار سنجش زیبایی شعر محسوب می شده است در سبک دوره بازگشت خلاف آن به حساب آمده است .
با اینحال راحت نبودن امر بررسی زیبایی شعر دلیل بر غیرممکن بودن این بررسی نیست و هیچ چیز به اندازه خود زمان در تعیین زیبایی یک شعر به یاری انسان نیامده است. زمان، داور منصف و عادلی بوده همواره که با گذر خود و غربال کردن سره از ناسره ماندگاری برخی شعرها را در پی داشته برخی را نیز به دست فراموشی سپرده است. زمانی گمان بر این بوده که اقبال عمومی یک شعر و پذیرش و پسند مردمان است که تعیین کننده خوب بودن یک شعر است اما چنین نیست و به اعتقاد نگارنده چه بسا به دلایل متعددی نظیر فرامتن های تاریخی و فرهنگی و سیاسی شعری در برهه ای از زمان به شدت مورد استقبال مردم واقع شده اما در گذر زمان این اقبال را از دست داده است. به عنوان مثال می توان به اشعار عصر مشروطه اشاره کرد که شعری به دلیل در اختیار آزادی خواهی بودن و نشر جهان بینی خاصی مورد پذیرش مخاطبین بسیاری واقع می شد اما در گذر زمان این اقبال را از دست داده است. لذا آنچه که یک شعر را زیبا می کند باید معیاری باشد که فراتر از زمان ها و مکان ها عمل کند.
وظیفه نخست شعر خلق زیبایی است و ایجاد لذت. که این لذت در وهله نخست متوجه خود شاعر است و در وهله بعد نصیب مخاطب می شود.
ما از شعر زیبا لذت می بریم ولو اینکه ما را از جهان آرام روزمره مان کنده و در جهان خودش غرق اندوه و حزن کرده باشد. ما از شعر زیبا لذت می بریم حتی آن زمان که به شدت غمگین مان می کند. یا به شدت دچارمان می کند به خشمی مدنی.
زیبایی و لذت هر دو از سر چشمه تازگی آب می نوشند. لذا ما در شعر زیبا بیشتر از هرچیزی در جستجوی تازگی هستیم.
تازگی-تازگی-تازگی. امری که در تمام مسائل انسانی حکمرانی خودش را دارد . انسان از یک لباس تازه نیز لذت بیشتری می برد به همان میزان که وقتی در هزاره های پیشین به دنبال سرزمین های تازه ای برای زیستن کوچ می کرد و از کشف آن ها لذت می برد. اما باید دید این تازگی در شعر که از معیارهای فرازمانی و فرامکانی زیبایی شعر است چگونه تامین میشود.
شعر محصول مواجهه دیگر گونه شاعر است با جهان . شاعر که خود انسانی دیگرگونه است لذا اولین سرچشمه تازگی در شعر به شاعرش برمی گردد و به شکن نوین و تازه مواجهه او با جهان. انسان ها. روابط. مضامین. مفاهیم و پدید ها.
با این تعریف کسانی در تاریخ ادبیات جهان ماندگار شده اند و خواهند شد که مواجهه های تازه تری با همه چیز داشته اند. از مواجهه تازه نظامی با لیلی گرفته تا مواجهه تازه غلامرضا بروسان با مرگ.
لذا همه چیز در وهله نخست به خود شاعر برمیگردد. به نگاه تازه و مواجهه تازه او . چیزی که برخلاف فنون و تکنیک ها و بخش های عظیمی از دانش شعری امری اکتسابی نبوده و دقیقا به لحظه آفرینش شاعر برمی گردد.
با اینحال مسائل دیگری نیز در زیبایی شعر دخیل اند که در ادامه مرور می کنیم.
یک شعر زیبا شعری است که از مخاطب انفعال نمی خواهد بلکه او را به چالش می کشد.
شعر زیبا همه چیز را نمی گوید و فهمیدن جاهایی از خودش را به مخاطب واگذار می کند که دقیقا همینجاست که بحث کیفیت مخاطب به میان می آید. و داشتن مخاطب با کیفیتی که بتواند جاهای نانوشته ی شعر را در ذهنش ادامه داده و تاویل های مختلفی داشته باشد نیز از خنوش شانسی های یک شعر به حساب می آید.
شعر زیبا یک مربع مسطح نیست بلکه مکعب مربع است و در کنار سطوح ظاهری اش ابعاد دیگری هم دارد از جمله حجمی که کمک می کند شعر بتواند مخاطب را در اتمسفری از حال و هووای خودش غرق کند
شعر زیبا تک لایه نیست و بسته به کیفت مخاطبینش دارای پوسته ها و لایه های متعدد باید باشد
شعر زیبا به تعداد مخاطبین خودش و به تعداد همان مخاطبین در زمان ها و موقعیت های مختلف تاویل خواهد داشت
شعر زیبا کاری با مخاطب می کند که مخاطب بعد از خروج از آن شعر دیگر همان آدم قبل از خواندنش نباشد
شعر زیبا حرف نمی زند بلکه نشان می دهد و هر چه یک شعر بتواند به سمت عینیت رفته و به هنرهای نمایشی نزذیک تر شود بر زیبایی اش افزوده می شود
شعر زیبا به جای دست زدن به پوست مخاطب و عبور از کنارش پوست سینه مخاطب را پس می زند و قلب او را لمس می کند
شعر زیبا تمام نمی شو و در واپسین سطر تازه در درون مخاطبش زندگی خود را آغاز می کند
شعر زیبا از فرامتن ها تاثیر می گیرد اما خود را دچار تاریخ مصرف و جغرافیای مصرف نمی کند
شعر زیبا چیزهایی را بدون گفتن می گوید و چیزهایی را با به شکل دیگری گفتن
شعر زیبا با رعایت حسن مطلع و حسن ختام از خود شکل و ساختاری قابل دفاع ارائه می دهد
شعر زیبا موعظه نمی کند، شعر زیبا تعلیم نمی دهد. شعر زیبا زشتی های جهان را قضاوت نمی کند بلکه ذره بینی روی آن ها می گیرد تا جهانی را متوجه شان کند
شعر زیبا جسورانه به زبان می تازد و واژگان را روح تازه ای دمیده از نو زنده می کند
شعر زیبا دروغ نمی گوید و ادا درنمی آورد. به عبارتی دیگر دارای صداقت عاطفه است و زیسته شدگی که عامل مهمی در نفوذ آن در دل جان مخاطب است.
شعر زیبا غرق منیت و مسائل شخصی نیست بلکه من او جای خود را به فرامنی داده که دارد نه از درد خود که درد آدمی حرف می زند.
شعر زیبا کشف می کند و محصول معاشقه ی ذهنی خلاق و نوآور است با هستی. شعر زیبا شعار نمی-دهد و حتی آنجا که در پی پرداختن به مسائل مدنی است به شدت از نزدیک شدن به شعار می پرهیزد.
شعر زیبا دارای عنصر غافلگیری است که خود سبب خلق تازگی می شود
و در نهایت اینکه شعر زیبا به طبیعی ترین شکل ممکن آفریده می شود نه ساخته.
هر جا که شعری علی رغم رعایت فنون و تکنیک ها و قواعد در دل و جان ما تاثیری نگذاشت باید مطمئن باشیم که آن شعر به سراغ شاعر نرفته بلکه شاعر است که به سراغ شعر رفته آن را ساخته و بافته است چرا که اگر از دل برآمده بود بی گمان بر دل نیز می نشست.