اجتماعی

اجتماعی
روایتی از ویرانه‌های بیروت / روز ششم؛
عروسک آسنات

تا حالا با اتومبیل تصادف کرده‌اید؟از چپ کردن و واژگون شدن یا تصادف‌های شدید حرف نمی‌زنم. نه!سوار بر اتومبیل هستید و انتظار ندارید اوضاع طور دیگری، غیر از جوری که...

اجتماعی
روایتی از ویرانه‌های بیروت / روز پنجم؛
نمی‌شود وِل کرد تا بمیرد

نمی شود ول کرد تا بمیرد… این جملۀ «مقداد»، سرپرست دفاع مدنی «نبطیه» بود.نبطیه در جنوب بیروت است.در جنگ ۶۶ روزه تقریباً هر روز بمباران می‌شد. در یکی از بزرگترین...

اجتماعی
روایتی از ویرانه‌های بیروت / روز چهارم؛
قهوه تلخِ عربی

انسان چرا آواره می شود؟یحتمل این سؤال بنیادی‌تر از سؤال کامو در ابتدای افسانۀ سیزیف است.اصلاً چه می‌شود که می‌گویند: «کسی آواره شد؟»چرا نمی‌شود به راحتی رفت و جای دیگری...

اجتماعی
روایتی از ویرانه‌های بیروت
روز سوم / عطر زعتر

صبح بیروت، خنکای دریا را دارد با عطر زعتر روی نان نانوایی‌هایش.پیرمرد، ماشین بنز مدل ۱۹۷۸ اش با پلاک نبطیه را کنار خیابان پارک کرده، عرض خیابان را بدو بدو...

اجتماعی
روایتی از ویرانه‌های بیروت
روز دوم / فیروزه ای کبود مدیترانه

بهنام رضازاده/ امدادگر>> معمولا برای حوادث خارج از کشور شب ها می رسم، آفتاب که می زند تازه میفهمم کجایم، میان کدام ویرانهایستاده ام و کجا دشت و کجا دریاست....

1 5 6 7 8 9 37