اخیرا در ارومیه حادثه ای دلخراش روی داد. دوجوان ماشین سوار، شب هنگام و در معابر عمومی کورس گذاشتند که منجر به برخورد یکی از ماشین ها با خودرو ثالثی شد که متاسفانه هر چهار نفر سرنشین آن که از اعضای یک خانواده بودند، فوت کردند. این حادثه یک نوع هراس و نگرانی را در بین عموم مردم ایجاد کرد و این سوال همیشگی را دوباره در اذهان مطرح کرد که واقعا چرا جوانان چنین رفتارهای خطر آفرینی را از خود بروز می دهند؟ عموم مردم، رسانه های جمعی و حتی کارگزاران کنترل و امنیت اجتماعی به اشتباه به چنین رفتارهایی برچسب انحراف و ناهنجاری می چسبانند. این نوشتار ضمن نقد این رویکرد، درصدد است تا به کمک رویکرد کنش متقابل نمادین، ظهور خرده فرهنگ «ماشین باز» را به عنوان یک پدیده نوظهور در بین جوانان را بررسی کند.
درکشور ما اخیرا پدیده ای به نام «ماشین باز» یا عشق ماشین در بین جوانان و نوجوانان ظهور کرده است که باتوجه به شایع بودن و گسترده بودن آن می توان گفت که تبدیل به یک خرده فرهنگ شده است. خرده فرهنگ «ماشین باز»ی مختصات خاص خود را دربین جوانان دارد که شامل تغییرات روی ماشین ـاسپورت کردن ـ به شیوه و سبکی متمایز، ادبیاتی خاص در گفتگوهای روزانه خود در خصوص ماشین، رانندگی به شیوه ای غیرمتعارف و …. بنابراین این خرده فرهنگ نمادها و نشانه های خود را دارد. شبکه های اجتماعی و رسانه های جمعی در ترویج این خرده فرهنگ در بین جوانان نقش بسزایی دارند.
عموم مردم این خرده فرهنگ جوانان را انحراف می خوانند. البته در جامعه شناسی هم متاثر از مکتب شیکاکو فعالیت های خرده فرهنگ جوانان با برچسب انحراف و بزهکاری مطالعه می شود. اما اکنون این سنت فکری تا حدودی منسوخ شده است . استانلی کوهن در کتاب « شیاطین محلی و هراس اخلاقی» با الهام از سنت کنش متقابل نمادین، هراس اخلاقی نسبت به خرده فرهنگ جوانان را به تضاد منافع و گفتمان قدرت ربط می دهد.
فارغ از مباحث نظری، خرده فرهنگ «ماشین باز» اکنون در کشور ما ایران به شدت و کثرت در بین جوانان اشاعه پیدا کرده است. این خرده فرهنگ از دیدگاه فرهنگ مسلط یا فرهنگ عمومی شاید نوعی انحراف قلمداد شود. اما واقعیت این است که خرده فرهنگ «ماشین باز» در بین جوانان محصول جامعه پذیر شدن توسط نهاد خانواده، آموزش و پرورش و به کل ساختارهای اجتماعی است. پیرترها و نظام اجتماعی از اینکه نتوانسته اند این افراد را در فرهنگ مسلط ادغام کنند به شدت ناراحت اند؛ پس طبیعی است که به این گروه از جوانان انگ منحرف و کجرو بزنند.
واقعیت امر این است که جوانان در مقابل فرهنگ عمومی مقاومت از خود نشان می دهند، هرچند ممکن است این مقاومت به شکل آگاهانه نباشد ولی آنچه عیان است فرهنگ رایج را نمی پذیرند. پس برای خود و در بین خود فرهنگی دیگر را بنیان می دهند و برای این فرهنگ مناسک و نمادها و معانی مختلف را تعیین می کنند. این فرهنگ درتمایز با فرهنگ رایج است و گاها در تقابل با آن. جوانان می توانستند در مخالفت و مقاومت با فرهنگ مادری خود خرده فرهنگ های متعددی را جایگزین کنند. اما آنها خرده فرهنگ «ماشین باز» را انتخاب کرده اند چون شرایط، ساختارهای اجتماعی و سبک زندگی ایرانیان در فراهم کردن این خرده فرهنگ با آنها همسو بوده است. به این معنا که ماشین و داشتن آن یک ارزش اجتماعی پذیرفته است. حتی والدین هم برای داشتن ماشین گران تر و باکلاس تر تلاش می کنند. اما برای نسل جوان ماشین تنها واجد ارزش اقتصادی و اجتماعی نیست و فراتر از آن دارای ارزش نمادین هم هست. نمادی از تمایز و مقاومت در برابر فرهنگی که هیچ ارتباطی با آن نمی گیرند.
شاید در نظر پیرترها جوانانی که صدای اکزوز ماشین خود را تغییر می دهند، عملی ناهنجار و غیرمعمول باشد ولی در درون خرده فرهنگ «ماشین باز» عملی شجاعانه و به تعبیر هبدایج به نوعی بریکولاج باشد؛یعنی مقاومت از طریق مناسک و سبکی خاص از رفتار یا زندگی کردن. درواقع جوانان ماشین باز با این خرده فرهنگ «ماشین باز» ی راهی برای ابراز وجود و اظهار نظر درمورد خود پیدا می کنند.
از نقطه نظری دیگر خرده فرهنگ «ماشین باز» بازتابی از تضادها و تعارضات درون جامعه است. تعارضات پیدا و پنهانی که درون نهادهای دین، آموزش، خانواده، اقتصاد و سیاست وجود دارد و فرهنگ مسلط مانع از بروز این تعارضات در سطح جامعه می شود. برای جوانان فهم و پذیرش این تعارضات بعید است؛ بنابراین باید به شیوه های مختلف باید با آن مخالفت کنند. شاید عدم تناسب کارکرد نهادهای اجتماعی با خواسته ها و نیازهای جوانان یکی از دلایل مقاومت آنها در برابر فرهنگ رسمی جامعه باشد؛ وگرنه آنها در درون همین جامعه رشد و جامعه پذیر شده اند. پس یا اهداف فرهنگی جامعه ما مناسب نیست، یا اینکه وسایل دست یابی به این اهداف فرهنگی درست نیستند.
باید پذیرفت که جوانان جامعه ما، آرمانها و ایده آلهایشان با نسل های قبل تر بسیار متفاوت است. آنها دوست دارند زندگی کنند و از لذت های زندگی بهره ببرند. معنای آنها از زندگی و متعلقات آن بسیار متفاوت است و این به معنای کجرو بودن و بزهکار بودن آنها نیست. چون آنها غیر از ماشین وسیله ای دیگر برای لذت بردن از هیجانها زندگی سراغ ندارند. با ماشین می توانند هویت هود را نشان دهند و نمادها با معانی خاص را از طریق ماشین به دیگران انتقال دهند.
بیان این عبارات به معنای این نیست که رفتارهای خطرآفرین و مرگ بار جوانان، حق آنهاست و امری طبیعی است. بلکه بیشتر این استدلال را مطرح می کند که به هنجار کردن جوانان با هنجارهای پیشین پاسخگو همه ی نسل ها نخواهد بود. باید شرایطی را فراهم کرد که کودکان متناسب با تحولات روز دنیا و نیازهای آن دوران جامعه پذیر شوند. سیاستگذاران و کارگزاران باید به این امر توجه داشته باشند که ارزش های نسل های مختلف، متفاوت خواهد بود و برای دست یابی آنها به این ارزش ها باید زمینه هایی امن را فراهم کرد وگرنه ممکن است آنها خود راهی ناامن برای رسیدن به آن ارزش ها را ایجاد کنند. اولا، کدام خوشی و لذت برای جوانان غیر از ماشین به عنوان یک ابزار مدرن وجود دارد؟ دوما چه راه امنی برای تخلیه هیجانات و لذت بردن آنها ماشین بازی تعبیه و درنظر گرفته شده است؟
درنهایت باید گفت خرده فرهنگ «ماشین باز» به شدت در بین نوجوانان و نونهال ها هم در حال گسترش است. همچنان که گفته شد، این خرده فرهنگ حاصل تعارضات اجتماعی است. جوانان در واکنش و مقاومت در برابر فرهنگ منشاء ـ که خود را تحت سلطه ی آن می بینند ـ این خرده فرهنگ را ایجاد می کنند. خرده فرهنگ «ماشین باز»ی قطعا آسیب هایی را برای جامعه به همراه خواهد داشت؛ اما این به معنای منحرف بودن این گروه از جوانان نیست. بلکه پیش تر و بیشتر به معنای وجود تعارض های عمیق در نظام اجتماعی است. معمولا عامه مردم و نظام کنترل اجتماعی مسئله را در سطحی، خرد و ساد می بینند. هیچ عامل بازدارنده ای وجود ندارد که مانع از عشق و علاقه ی جوانان به ماشین شود. پس بهتر است شرایط امن برای رسیدن این عاشق و معشوق به همدیگر را فراهم کرد.