ساختار مدیریتی در آذربایجان غربی خاص و استثنایی است. شرایط جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی و تاریخی بر این ساخت اثر دارد.
یکی از فرماندهیهای نظامی ارشد شمالغرب در مرکز این استان مستقر است و تامین امنیت چند استان با این فرماندهی است. یک لشگر پیادهی نظامی دیگر نیز به همراه فرماندهی یک قرارگاه با وسعت راهبری شمالغرب، در آذربایجان غربی قرار دارد. این دو بازوی نظامی، عملا بر کارکرد مدیریتی استان اشراف و احاطه دارند و بدیهی است تصمیمات آنان و تصمیمات مدیران اجرایی از محل شورای تامین، معطوف به هم و متاثر است.
اقوام و پیروان ادیان، از شیعه دوازده امامی، چهار مکتب اهل سنت، گویشگران ملون و متنوع زبانی، تا پیروان فِرَق صوفی و عرفانی و اندک متدینین دیگر ادیان ابراهیمی در این پهنهی باریک زیست میکنند. نه آنچنان قدرت و حق، جانب اکثریت است و نه اقلیت قابل انکار.
پیچیدگی مدیریت در آذربایجان غربی آنجاست که ساختارهای قدرت در این استان بیش از آنکه همراستا باشند، رقیب اند؛ چرا که جابجایی بِیناسازمان افراد، بدون لحاظ سابقه و علاقه و جنم، در این استان سهل و عادی است.
مثلا جهش از شورای شهر به مدیریت ارشد استانی، ظهور ناگهانی استعداد اجرایی در یک فرمانده نظامی، بازگشت دوباره به لباس فرماندهی، کشف پتانسیل نمایندگی مجلس در یک پژوهشگر علمی و متقابلا پیدایش روحیهی تدریس در یک نماینده مجلس، علاقهی قاضی به چالشهای حوزه کشاورزی و منابع آب، در آنسو عطش عجیب یک کارشناس بیمه در ورود به سیاست، آش شله قلمکاری به نام آذربایجان غربی است که هیچکدام از عناصر دیگ، حاضر به کوتاه آمدن و تحمل آن دیگری را ندارند؛ تا تنور داغ است و بساط دیده شدن مهیا، هر کس خمیر خویش میچسباند.
چه کسی باید عبای امام جماعت را روی شانه بیندازد؟ چه کسی دست روی ماشه باشد و چشم و گوش به مرز؟ چه کسی شهر را جارو کند و چه کسی پول ملت را از حلقوم مرکز در آورد؟ چه کسی وام بدهد؟ چه کسی راه بسازد، چه کسی چاه بکند، چه کسی درخت بکارد، چه کسی هواپیما براند؟
جایها و جایگاهها معلوم است یا هر کسی تریبونی یافت و کت جدیدی دوخت رییس است؟
بیایید دعوای اعاظم عزیز را وانهیم و از پایین بشکافیم تا به بالا. ببینیم ایراد کار کجاست.
سیاست پیش از آنی که در قهوهخانهها و صف نان و داخل درشکههای ابتدای عصر مدرنیته( یک سده و ربع سده پیش) تابو شود و صفت حیلهگری و ماکیاولیسم و دوز و کلکبازی بخورد، یک علم بود که نطفهی در عصر باستان بسته شدهی آن در رسالهی جمهور افلاطون، در اروپای بعد قرون وسطی به بلوغ رسید. علم دستیابی به قدرت، برای اداره امورات انسانها. اموراتی که پیشتر محدود به قشون و دربار و دیوانسالاری بود، بعدها در سه رکن پارلمان و عدلیه و مجریه خلاصه شد.
حالا مهم نیست توماس کارلایل بریتانیایی در قرن هجدهم مطبوعات را رکن چهارم مشروطیت/ دمکراسی خوانده. ایشان یک چیزی پرانده و با وجود پشتوانه منطقی و علمی حرفش، در حد همان حرف باقی مانده و هرگز وارد بازیهای قدرت نشده است.
رسانه، چهارمین پایهی دمکراسی که نه، تلمبهی فردیتهای تحقیر شدهی دوران طفولیت کسانی است تصادفا و اشتباهی، وارد ارکان قدرت شده اند و افسار کنترل جامعه دستشان افتاده.
این وضعیت ناشی از عدم آگاهی طبقه عوام که با ظهور پدیدهای به نام روشنفکری است و مونتاژ فره ایزدی فوق سرشان. منتفعان این طبقهبندی، به خیال خود با الگوبرداری غلط از مکتب آریستوکراسی، فاصله خود را با کف جامعه بیشتر و بیشتر کردند و میل به ندانستن و وابستگی به جایگاه اولوهی روشنفکرگری، تبدیل به یک عادت شد که تا عصر امروز ادامه دارد.
ناآگاهی در عموم علوم انسانی، خاصه حقوق شهروندی، نه حقی میزاید نه تکلیفی بر آن مترتب میسازد. بازی سیاست، منحصر میشود در دایرهای تنگ و محدود که نقش روشنفکری(اساسا این واژه، بومی جامعه ایران است و با عالم و دانشمند و نخبه فرق دارد) را همان رسانهای بازی میکند که توهم خیرخواهی و کاربلدی دارد. چرا که توده، تودهای که رای میدهد و حاکمان را بر میگزیند، هنوز به حدی از خودباوری نرسیده که این پیلهی خود تنیده را بدرد و شهروند، رسانه، سیاستمدار و کارشناسِ پیرامون خود باشد.
یک حاکم بد، ولو قدرتمند، از یک حاکم مستاصل و سست عنصر، بهتر است. تمرکز قدرت فسادزاست، اما تقسیم قدرت میان عناصر سازمانی ساختار حاکمیت، هنر مدیریتی است.
هریک از عناصر ساختار قدرت، در شعاع مجاز حرکتی خود، اگر بتوانند به نحو شایسته از عهدهی مسئولیتهای خویش برآیند، جامعه در مسیر رشد و رفاه و تعالی و امنیت پایدار سیر خواهد کرد.
تعریف قاضی و فرمانده و نماینده و استاندار مشخص است. هیچکس به لحاظ خلقت، از دیگری برتر یا پستتر نیست؛ لکن قواعد حکمرانی ایجاب میکند هر حوزه ای جمع کننده و امضا زنندهی خود را داشته باشد.
قهرمان سازیهای پوچ و درگیر ساختن آذربایجان غربی به چند قطبیهای سیاسی، فرصت توسعه را از این استان میگیرد. باور کنید این شاخ و شانه کشیدنها فقط خوشایند شما و چند کانال و پیج هوادار خودتان است. چند خیابان آنطرفتر مردم قیمت نان لواش را میدانند و برایشان مهم نیست این کُت تن که باشد!