خبر 03 فروردین 1403 - 7 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0

ظهور و سقوط یک نام خانوادگی

صدها نفر از فلکه فرودگاه تا پای پرواز ایستاده اند. نه آشنا و فامیل و قوم و خویش؛ جمعیتی عظیم از کارمندان، کارگران، اعضای ستادهای انتخاباتی، مدیران دستگاههای دولتی و غیر دولتی، پیمانکاران، فعالین بخش خصوصی، اعضای شورای شهر، اعضای شورای روستاها! و دهیارها!، خواننده، بازیگر، ورزشکار، راننده، پزشک، مقام نظامی، مقام دولتی معمم، مُکَلا، خبرنگار، چاپخانه‌دار، آهن‌فروش، جوشکار، فروشنده سموم مبارزه با آفات نباتات، دامدار، دامپزشک و…
همه آمده اند به استقبال شهردار یک شهر، که دارد با هواپیمایی سعودی، از حج تمتع باز می‌گردد.
دهها تاج گل با وانت به فرودگاه آورده شده و دهها حلقه‌ی گل برای آویختن از تنها یک گردن!


زائر بیت‌الله الحرام، بعد از ساعتها انتظار، چونان رهبری دینی از درب هواپیما خارج می‌شود و با تکان دادن دست از پلکان به پایین فرو می‌آید.
پیشوازان دوره‌اش می‌کنند، یک نفر که به ظاهر مسئول تشریفات رویداد است، هر کسی را و هر چیزی را در جای خود می‌نشاند و میزانسن می‌دهد.
محوطه فرودگاه پر از خودروهای کوچک و بزرگ، حتی مسافربری و عمومی است.
یکی از مقامات، با احترام نظامی به استقبال شهردار می‌رود، روبوسی می‌کند و دعوت‌اش می‌کند به سوار شدن در لندرکروز خاکی رنگ.
چراغهای هشدار خودرو روشن است. دو خودروی انتظامی جلو و عقب، خوروی حامل زائر را اسکورت می‌کنند.
چند تایی خودروی شاسی بلند مشابه، اما شخصی، پیرامون آنان به راه می‌افتند. فاصله ۲۰ کیلومتری فرودگاه تا مسجدِ محلِ سکونتِ شهردار، همه این خودروها، با خودروی همه حاضرین در مراسمِ استقبال، مشایعت می‌شود.
در مسجد، ولیمه‌ای بزرگ داده اند. صدها نفر دور سفره نشسته اند. کمی کمتر از همان میزان غذا در ظروف یک‌بار مصرف به بیرون مسجد و بین اهالی و همسایه‌ها تُخس می‌شود.
شام که به آخر می‌رسد، زائر نورسیده از حج، میکروفون را از آخوندی که دارد دعا می‌خواند، می‌گیرد، چند کلمه‌ای حرف می‌زند، در همهمه‌ی مسجد چند واژه‌ی آشنا بیشتر از بقیه شنیده می‌شود؛ «نوکر مردم»، «خاک پای مردم»، «خدمتگزار مردم»…
پِلَن به پلن داستانی که تعریف شد واقعی است. آنها که شاهد زنده اند نیاز به ادله ندارند. اما برای کسانیکه ندیده اند این منظره‌ها را، فیلم و عکس به وفور هست و می‌شود اثبات کرد.
آری، این ماجرای واقعی که در این شهر اتفاق افتاده، گوشه‌ای است از حیات سیاسی ۱۰ ساله‌ی مردی که ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ قصه‌اش به آخر رسید؛ بعد از دادگاه کمرشکنی که او و همراهانش را به محاق برد، شکستِ فرزند خوانده‌اش در رقابت انتخاباتی مجلس، داغِ عمیق‌تری بر پیکره‌ی داغ دیده‌اش نشاند و غبار از سم اسبهایی که با توسن او این یک دهه تاخته بودند!
تقصیر کسی نیست. نه آن‌که دنبال این آدم راه افتاده، نه کسی که روی دوش مردم با خودروهای نظامی و انتظامی و ارگانی اسکورت می‌شود، نه کسی که اولین بار این فرد و امثال این فرد را وارد سیاست کرد و نه هیچ‌کس دیگر.
خاصیت قدرت همین است. قدرتی که متکی به ابزارهای مادی است، نه مکتب فکریِ برخاسته از آرمان و استراتژی، با فرود افتادن از توسنِ دنیوی، هیچ‌گاه دیگر، به آن قله‌ی اقتدار سابق باز نخواهد گشت. قدرت، دغدغه‌ی فکری طبقه‌ی متوسط است. طبقه‌ای که پیش‌تر حلقه‌‌های ایدئولوژیک، آن را به نهضت سیاسی پیوند می‌داد و اینک، نوعِ مدرن آن، حتی ایدئولوژی را هم نقابی می‌کند برای دست یازیدن به ثروت و منافع فردی و هیچ چیز را از نان شب واجب‌تر نمی‌داند. برای طبقه‌ی متوسط جدید، نماینده‌ای مهم است که بتواند در طول ۴ سال، اقلا چهارتا وام کم بهره برایش جور کند و دست یکی از خویشانش را جایی بند کند. برای چنین طبقه‌ای نمی‌توان رویا فروخت و امروزشان را سوزاند. لیست نویسان سیاسی هم به این موضوع واقف شده اند و دست کم اینکه زیر تازیانه‌ی انتخابات عبرت آموز اخیر از خواب غفلت باید پریده باشند!
ارزیابی اینکه، بعد از ساقط شدن شهردار اسبق از اریکه قدرت، چه توفیقی نصیب او، فرزند خوانده و ده دوازده نفر دوست پیرامونشان شد، چندان سخت نیست. انتخابات مجلس دوازدهم، یک وزن‌کشی اساسی و عادلانه میان همه مدعیانی بود که قدرت را بدون اتصال به نهاد حاکمیتی، درانحصار خویشتن می‌پنداشتند.
خیال می‌کردند این، لیست‌های انتخاباتی و احساسات قومی است که آنان را یک شبه به آسمان رسانده نه مواهب سرشارِ معدن گنجی چون شهرداری!
در واقع اگر قرار باشد نسبتِ «رای» به عنوان ابتدایی‌ترین حق شهروندی، با «طبقه‌ی متوسط مدرن» پاتولوژی شود، قطعِ یقین حاصلش انتظاری است که از مقصد رای، در میزان توانایی برآوردن نیاز مادی امروز این شهروند، در بعدِ فردی و نه اجتماعی و جهانشمولی رویاگون به دست می‌آید.
این انتخابات نشان داد، کثرت، نشانه‌ی جمعیت، جمعیت نشانه‌ی قدرت و پوپولیسم دیگر نسخه‌ی نجات‌گر ایدئولوژیست‌های رویافروش نیست.
ساختن راهبری که در کوتاه مدت، آرزوهای بر باد رفته را بازگرداند و ویرانه‌های افکار پوسیده و سنتی را آواربرداری کند، تلاشی عبث است.

مبنای رقابت‌های سیاسی دمکراسی محور، زین پس، چگالی عملی برنامه‌هایی خواهد بود که نیازهای امروزیِ زیست شهروندان را بتواند بر آورد. رویکردی متاثر از رفتار همه سیاستمدارانی که پرده از باطن‌شان افتاده و قدرت‌شان متکی به امتیازاتی است که از اتصال به حاکمیت حاصل آمده، نه از مشروعیت و مقبولیت واقعی.
قدرتی که از حد ترخص شهر آن‌سو تر نتواند برود، بیشتر توهم قدرت است و به درد جمع کردن هیجانی سبدهای رای در روزهای منتهی به انتخابات می‌خورد. آنها که گول تجمع نهم اسفند ستادِ پسر خوانده را خوردند، لابد ازدحام آن سالِ فرودگاه اورمیه را ندیده اند؛ آنجا که فواره‌ی محبوبیتِ یک شهردار در نقطه‌ی عطف خود قرار داشت و حضیض‌اش آغاز شده بود.

مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *