مخابرات آذربایجان غربی شهر را شخم زده است و دارد فیبر نوری میکارد. مخابرات در خدمات تلفن ثابت یک شرکت زیانده است؛ این را چندین بار مدیرانش در نشستهای خبری گفته اند. هزینه اشتراک تلفن ثابت، کفاف توسعه این خدمت را نمیدهد. مخابرات برای برونرفت از این وضعیت، دست به توسعه شبکه فیبر نوری از یک سو و از سویی دیگر اعمال هزینهی آبونمان ثابت برای مشترکین ثابت نموده است.
همزمان با این سیاست، خط تلفن بسیاری از مشترکین دچار اختلال شده. هم اکنون نزدیک چهار ماه است که شهروندان ماهانه پول آبونمان میپردازند، بدون آنکه یک بار ارتباط تلفنی با عزیزانشان برقرار کرده باشند. سیستم پاسخگویی هم اگر در این دستگاه غولپیکر یافتید، خبرمان کنید!
v سیمای استانی شبهای ماه مبارک رمضان، برنامهای زنده روی آنتن زنده برد با اسمی عاریتی از یک انجمن ادبی معروف. اعتراض انجمن به جایی نرسید، تهیه کننده برنامه طی یادداشتی ادعا کرد که اسم برنامه را مرحوم شهریار به او الهام کرده، در یکی از اشعارش بوده و این اسم را هرکسی میتواند به کار ببرد، اسم خاص که نیست، عام است! یک جور «آنتن خودمان است، به کسی چه مربوط!» خاصی در این یادداشت بیانیهطور موج میزد.
v مدرسه ۲۲ بهمن یکی از شاهکارهای معماری و از بناهای فاخر اورمیه سالهای سال در قلب شهر و تحت مالکیت آموزش و پرورش داشت خاک میخورد. استاندار و مدیر کل میراث فرهنگی با یک عملیات مشترک آن را از چنگ آموزش و پرورش درآورده اند و میراث فرهنگی عزم خود را جزم کرده تا با مرمت و احیای مدرسه ۲۲ بهمن، دایر کردن ۳ موزهی تخصصی و واگذاری بخشی از ساختمان به بخش خصوصی، این بنای ثبت ملی شده را از غربت و مهجوریت درآورد.
در مقابل آموزش و پرورش چه کرده؟ یک کامیون کتاب قدیمی و به درد نخور و میز و صندلی و تیر و تختهی مستعمل را در طبقه زیرزمین بنا خالی کرده تا لای چرخ این تصمیم بزرگ و استثنایی چوب فرو کند!
v محیط زیست میخواهد یک برنامهای اجرا کند؛ شرکت گاز یک سیخونک میکند به تناش؛ ستاد اقامه نماز میخواهد بساطی پهن کند، آب منطقهای شاخکهایش تکان میخورد؛ شرکت برق تصمیمی میگیرد؛ سازمان صمت پایش را میکشد؛ جهاد کشاورزی و ادارات اقماریاش میخواهند ریل(!) لوکوموتیر(!) توسعه را به حرکت در بیاورند، شهرداریها با همه ماشین آلاتشان میریزند سرشان!
همه چیز هم که استیبل باشد، نه خانی بیاید، نه خانی برود، این اختلاسگرها و دزدها سر و کلهشان پیدا میشود تا اقلا دلخوشی ملت از درجا زدن و به قعر شاخصهای توسعه سقوط نکردن، به یاس بدل شود!
روزگارمان را میبینید؟
v الان را نبینید شیرهی نمایندهها و اعضای شورا را دست فلک کشیده و صدایشان در نمیآید. یک زمانی بود، حتی همه چیز اگر سر جایش بود و ملت با بدبختی مشغول خوردن نان و ماست هم بودند، سیل اظهارنظر و مصاحبه و بیانیهی حضرات جامعه را از خواب و خور میانداخت. دقت کردید چند وقتی است بیانیهدان مقامات و شخصیتهای با ربط و بیربط پاره شده و هیچ چراغ بیانیه ای در دوردست سوسو نمیزند؟
v چهتان است؟ شما از کجا آمده اید؟ بیاورید آن حکم کوفتی را بدهید رسانهای کنیم ببینند کجایش نوشته اند برو، بزن، بکوب، بکش، نتوانستی یک جیغی بکش، موزی بردار و برگرد!
این چه سیستمی است که همه به جان هم افتاده اند؟ هی بگویید این شهر و این استان بزرگتر ندارد. مگر دوران طایفگی و فئودالیته در این مملکت به سر نیامده؟ مگر در دنیای مدرن میشود با سلام و صلوات جامعه را اداره کرد؟
بزرگتر یک شهر و استان، خرد جمعی و جمعِ جبری ارادههای کوچک و بزرگی است که به چیزی بیش از نفع شخصی و عوامفریبی میاندیشند.
v یک دست صدا ندارد. دنبال ژنرال سازی برای بهبود عقبماندگیهای آذربایجان غربی نباید بود. مجموعهی مسئولینی که به این منطقه گمارده میشوند چیزی فراتر از سربازی زیر پرچم نباید باشند. دست مطالبهگری کوتاه است، رسانهها فعلا خسته اند، مردم، به نسبت کوچک شدن سفرهها، سطح توقعاتشان کوتاهتر شده. بذر نومیدی پاشیدن نیست اگر گفته شود به اینکه همین چیزهایی که دارند را ازشان نگیرند هم، راضی اند. با خشک شدن دریاچه کنار آمدند، اگر در ادامه قرار نباشد باغات و مزارعشان هم بخشکد!
انتظاری بر آشتی دولتمردان با مردم نیست، اقلا خودتان با خودتان آشتی کنید؛ چه خبرتان است؟
عالی👏👏
بسیار عالی👏👏