بهنام رضازاده هنرمندِ امدادگری که در میانه جنگ و آتشبس عازم بیروت شده و قرار است روایتهای او را از روزهای پس از جنگ و از دل ویرانههای بیروت بخوانیم…
بهنام رضازاده هنرمندِ امدادگری که روایتش از سوانح همیشه متفاوت است.
نگاه هنرمندانه و البته عادت نکردن به دیدن درد و رنجِ دیگران، روایتهایش را خواندنی کردهاست.
نوع نگاهش به رنج مردمان و رویدادهایی که بعد از حوادث در انتظار است، مخاطب را غرق در فضایی میکند که شاید بسیار دور باشد اما چنان همزاد پنداری میکند که خود را در آنجا میپندارد.
حالا این امدادگرِ هنرمند یا هنرمندِ امدادگر در میانه جنگ و آتشبس عازم بیروت شدهاست. قرار است روایتهای او را از روزهای پس از جنگ و از دل ویرانههای بیروت بخوانیم…
از ظهر که قرار بود پرواز نجف به بیروت را سوار شویم، زمزمههای آتشبس قوت گرفت، شیوه امدادرسانی با آتشبس موثرتر و متفاوتتر می شد. صبر باید میکردیم ببینیم چقدر خبر صحت دارد.
پرواز نجف به بیروت کمی بیش از معمول طول کشید با رسیدن به آسمان لبنان و دیدن دود انفجارها در اطراف فرودگاه مشخص شد که پرواز مسیر طولانیتری را پیموده تا آسمان بیروت برای فرود آرامتر شود.
بعد از فرود و خروج از فرودگاه
متوجه ترافیک شدید در شمال به جنوب بیروت شدیم. معمولا از آغاز جنگ این ترافیک در بیروت برعکس هست یعنی مردم جنوب برای فرار از جنگ به شمال می آیند.
بعد از دیدار با رابط بیروتی متوجه شدیم هشدار تخلیه برای شمال بیروت صادر شده، این بار انفجارها از گوشه گوشه شهر شنیده میشد اما حدود ۸/۳۰ به وقت محلی اولین انفجار بزرگ در نزدیکی ما اتفاق افتاد که همه پناه گرفتیم.
شبکههای لبنانی مستقیم محل انفجارها را مخابره می کردند
و البته همزمان اخبار آتش بس را.
چندین بار برق شهر قطع و دوباره وصل شد، اینترنت به سختی وصل بود.
انفجارها و صدای پهبادهای شناسایی اسرائیل بیشتر و نزدیکتر میشد. تا چهار صبح انگار رژیم هرچه بمب باقی مانده داشت ریخت روی سر بیروت.
چهار صبح صدای انفجارها قطع شد
صدای قرآن مساجد، شهر را گرفت و
تیراندازی هوایی نشان میداد آتشبس شده است.
فردا باید؛ نه ساعت ۴ صبح امروز است باید برای امداد رسانی بهتر آماده باشیم.
کمی باید بخوابیم. صدای قرآن از گلدستهها می آید.
رابط لبنانی می گوید: قریب به پانصد جنازه هنوز زیرآوار بمبارانهای یک ماه اخیر هستند.
وِز وِز پهبادهای اسرائیل دیگر به گوش نمی رسد…